مکتب جلایریان

 

با پایان یافتن روزگار ایلخانان، پس از مرگ ابوسعید بهادرخان (736 ه.ق.)، فرصتی برای تجدید قوای حکومت های محلی برای بدست گرفتن حمکرانی سرزمین ایران به وجود آمد. این دوران که تا آخر سده هشتم هجری قمری (زمان هجوم مجدد مغولان به رهبری تیمور) به طول انجامید، فرصتی طلایی و بسیار تاثیرگذار برای آمیزش شیوه های نگارگری غرب و جنوب ایران به شمار می آید.
از میان مدعیان قدرت در فاصله سقوط ایلخانان مغول تا گردن فرازی تیموریان، خاندان آل جلایر از موقعیتی مهم تر برخوردار بودند. همین مساله باعث شد تا آنها بیش از نیم قرن، از حدود سال 740 تا 813 هجری قمری حاکمیت خود را از بغداد تا تبریز اعمال نمایند.
این زمان فرصتی را پدید آورد تا هنرمندان این دو مرکز که هر کدام سابقه ای قوی و طولانی در نگارگری و کتاب آرایی داشتند، از تجارب یکدیگر بهره بیشتری ببرند. این تجارب تحت حمایت جلایریان، به خصوص در دوران حکمرانی سلطان اویس (776-739 ه.ق.) و سلطان احمد جلایر (813-784 ه.ق.)، که از حامیان شعرا و فضلا و هنرمندان بودند، به شکل گیری نقاشی پالایش یافته در دربار جلایریان در بغداد انجامید.
در واقع ارتباط مکتب نقاشی شیراز با بغداد در نیمه دوم سده هشتم و انتقال تجارب هنری از طریق هنرمندان مکتب تبریز به دربار جلایریان، توانست در شکل گیری و تحول مکاتب پس از خود، از جمله نقاشی دوران تیموری، بسیار با اهمیت و تاثیرگذار باشد. در همین جا بایستی به هنرنمایی های جنید نیز اشاره کرد که ضمن برخورداری از میراث هنری مکتب شیراز توانست بخوبی از تجارب نقاشان نبریز برخوردار شود و آثاری بسیار ارجمند را در اواخر سده هشتم، از جمله نگاره های دیوان خواجوی کرمانی مربوط به سال 799 هجری قمری، به وجود بیاورد.
آثار جنید و خواجه عبدالحی و دیگر نقاش دربار سلطان احمد جلایر، هموارکننده مسیر تحولات مکتب هرات به شمار می آیند.
اهمیت تلفیق تجارب هنرمندان سه مرکز مهم هنری شیراز، بغداد و تبریز در دوران جلایری و چگونگی انتقال این تجارب برای بنیان گذاری هنر تیموری و شکل گیری مکتب ارجمند هرات را می توان از یادداشت های دوست محمد گواشانی، کاتب و نقاش سده دهم هجری قمری دریافت. او ضمن معرفی احمد موسی به عنوان پدیدآورنده و مروج نگارگری ایرانی در زمان سلطان ابوسعید خدابنده و انتساب ابوسعیدنامه، کلیله و دمنه، معراج نامه و تاریخ چنگیزی به او، به شاگردانش امیر دولت یار و شمس الدین در عهد سلطان اویس جلایری در بغداد اشاره می کند. سپس به شاگردی خواجه عبدالحی نزد شمس الدین می پردازد.
نقاش اخیر، علاوه بر فعالیت در دربار سلطان احمد، آخرین پادشاه جلایری در بغداد، در پی فتوحات تیمور و سقوط بغداد، با اردوی تیمور به سمرقند می رود و در آنجا شیوه نقاشی خود و استادانش (مواریث مکاتب شیراز، تبریز و بغداد) را رواج می دهد. سپس شاگردانی را در سمرقند تربیت می کند که سرآمد آنها پیر احمد باغ شمالی است که پس از فوت تیمور به دربار شاهرخ در هرات می پیوندد و تا زمان فوتش در سن پنجاه سالگی، در کارگاه بایسنقر میرزا (838 – 802 ه.ق.) فعالیت می کند.
علاوه بر این بایسنقر برای راه اندازی کارگاه و کتابخانه خود، تعدادی از هنرمندان نقاش، صحاف، خوشنویس و مذهب را از تبریز به هرات فرا می خواند. بدین ترتیب مکتب نقاشی هرات براساس میراث هنری مکاتب نقاشی بغداد، تبریز، و شیراز سده هشتم و اوایل سده نهم هجری قمری شکوفا می شود.
نکته باریکی که در توضیحات دوست محمد به ظرافت آمده و قابل تاکید است، این است که احمد موسی را “پرده گشای چهره تصویر”  و نقاشی رایج دوران خود را، میراث کار او می داند و از سه نسخه ای که آثار او را در برگرفته اند و یکی از آنها معراج نامه است، نام می برد. در نگاره های معراج نامه ای که به نظر میرسد همان نسخه ای است که دوست محمد از آن نام برده و مربوط به همان زمان است و در توپقاپو سرای استانبول نگهداری می شود، حال و هوا، رنگ پردازی و خصوصیات نقاشی ایرانی، فارغ از تاثیرات نقاشی شرق دور موج می زند.
دوست محمد این توضیحات را در دیباچه مرقعی که برای بهرام میرزا (حدود 955 – 923 ه.ق.) در سال 951 هجری قمری نگاشته، بدین شرح تحریر کرده است: ” …. استاد احمد موسی که شاگرد پدر خود است، “پرده گشای چهره تصویر” شد و تصویری که حالا (زمان حیات دوست محمد) متداول است، اختراع اوست. از جمله مواضعی که در زمان پادشاه مشارالیه از او بر صفحه روزگار واقع است، ابوسعیدنامه و کلیله و دمنه و معراج نامه به خط مولانا عبدالله صیرفی، و تاریخ چنگیزی به خط خوب معلوم است، که در کتابخانه پادشاه مرحوم سلطان حسین میرزا بود.
دیگر، امیر دولت یار که از جمله غلامان سلطان ابوسعید بود و به شاگردی استاد احمد موسی مشرف شده و در این امر سرآمد، خصوصا در قلم سیاهی با وجودی که مولانا ولی الله که بی نظیر عالم بود، چون کارهای دولت یار را دید، از روی انصاف به عجز اعتراف نمود.
از دیگر شاگردان ایشان، استاد شمس الدین است که در عهد سلطان اویس تربیت یافت و در شاهنامه به قطع مربع که به خط خواجه امیرعلی بود، مواضع ساخت. چون سلطان حسین به جوار رحمت ایزدی پیوست، استاد شمس الدین طریق ملازمت کسی دیگر از پیش نگرفت و شاگرد او که خواجه عبدالحی بود، به ضروریات معیشت او تردد می نمود و استاد مشارالیه در منزل خود به سر می بردو علی الدوام به لوازم عشرت و فراغت مشغولی می نمود و همت به تربیت خواجه عبدالحی می گماشت. چنانچه خواجه مشارالیه در زمان پادشاه جمجاه فضیلت پناه سلطان احمد بغداد که چهره جمالش به تربیت ارباب فضل و کمال آراسته بود، قلم تفرد و یگانگی برداشته، سلطان احمد را تعلیم تصویر کرد. چنانچه سلطان مشارالیه در ابوسعیدنامه یک موضع به قلم سیاهی ساخته اند.
چون رایات ملک ستانی تیمور گورکان پرتو خلافت به تسخیر ممالک بغداد انداخت و آن دارالسلام را روز چند به قدوم سعی و اهتمام مستقر سریر خلافت ساخت، خواجه عبدالحی را همراه عساکر گردون مآثر به دارالسلطنه سمرقند آورده و در آنجا استاد مشارالیه وفات نمود. بعد از فوت خواجه، همه استادان تتبع کارهای ایشان کردند.
دیگر استاد جنید بغدادی شاگرد شمس الدین است. دیگر از شاگردان سرآمد خواجه عبدالحی، پیراحمد باغ شمالی است که در زمان خود نادر بود و کسی دیگر در این شیوه بر وی تفوقی نمی توانست نمود. عمرش به پنجاه سالگی رسیده بود که ودیعت حیات سپرد و حضرت بایسنقر میرزا، استاد سیدی احمد نقاش، خواجه علی مصور و استاد قوام الدین مجلد تبریزی را از تبریز آورد، فرمود که بر اسلوب مرغوب جنگ سلطان احمد بغداد، به همان دستور قطع و سطر و مواضع به عینها کتاب ترتیب دهند … “.

 

 

منابع:
  1. کتاب “شاهکارهای نگارگری ایران”، سیر تحول نگارگری ایران، عبدالمجید حسینی راد

Visits: 1

keyboard_arrow_up